درونِ چشمانش

درون مغزی های یک ذهن آشقته

درونِ چشمانش

درون مغزی های یک ذهن آشقته

درونِ چشمانش

درونِ چشمانش غمی بود انگار ،
همان لحظه که نگاهش میکردی میمرد !
ظریف ، نازک ، شکستنی ...

پیام های کوتاه
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶ , ۲۰:۵۱
    =))
  • ۴ ارديبهشت ۹۶ , ۲۲:۲۳
    Or ...
  • ۲۵ بهمن ۹۵ , ۰۸:۲۶
    برفی
آخرین نظرات
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶، ۲۲:۴۳ - محمد روشنیان
    :)
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶، ۲۱:۱۰ - قالب بلاگ رضا
    چرا؟

لب بر لب و دندان به زبان دوخته

سه شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۴۰ ب.ظ

خواستم برایت بگویم چقدر دلتنگ هستم  ...

خواستم بگویم من آن خاطره های خوب را یادم هست ، خواستم بگویم " چقدر قدردانِ مهربانی ـت هستم "

خواستم بگویم همه ی آنچه را که در دل گیر کرده است  . 

اما یک هزارتو در ذهنم راه هست تا به آن حرف ها برسم . ..

قاعدتا باید بدانم چرا نمیشود ! 

با خودم میگویم وقتش برسد میگویم ولی اگر وقتش هیچ وقت نرسید چی ؟

اگر رسید و تو مرا دوست نداشتی چی ؟

معلق در افکارِ بی منطق خود غوطه ورم . شاید بدانی  ، هروقت که قصد سخن کردم میخواستم بگویم ...


بگویم که دِلا چقدر دلتنگت هستم  ... 


-

مهم نیست که چقدر میدانی یا مطمئنی ، همانقدر مطمئن باش که من مطمئن نیستم چه بگویم ...

فقط مسئله این است که عزیزِ دل ، از کجا شروع کنم ؟ 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۰۸
Llámame Vida ❄

نظرات  (۱)

۰۸ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۴۱ محمد روشنیان
زودتر بگو دیر میشه زود
پاسخ:
گفتم :)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی