Back to Black
از انباری بیرون آووردمشون در ماشین رو باز کردم و گذاشتمشون جلوی پام اسکیتامو میگم
هدفونمو که روشن کردم ، یه سرچ تو گوشیم کردمو اولین آهنگ آشنا رو پلی کردم
یکم که راه افتادیم بارون یه دست شبنم روی شیشه ماشین کاشت و رفت
آهنگ استارت معده درد و افسردگی رو زد
میدونی اخه امکان نداره پشت ماشین بشینم و آهنگ نذارم و به سرگذشت های خوب که الان دلهره و درد آور شدن فکر نکنم ...
Me and my head high
And my tears dry
اگر خیلی اهل آهنگ بوده باشید میفهمین چی میکشم
تحت فشار مضحکِ جمعیت از حرکت موندم
بارون دوباره برگشت با یه حالتی که انگار چیزی رو جا گذاشته باشه جمعیت رو از پارک ها بیرون کرد تا دنبالش بگرده
سر راهش یه دستی به درختایِ تازه لباس پوشیده یِ خواب آلو کشید و یه حالی بهشون داد
من هنوز بی هدف گشت میزدم با اتاق حبس شده متحرکم و فکر میکردم
انقدر فکر کردم که هضم ـش برای معده ـم سخت شد
یه حسِ اعتراض از سمتش گرفتم
تصمیم گرفتم راهی که رفتم رو برگردم
ولی نه فقط چند صد متری که توی هوای بارونی طی کردم
هرچی رو هم که توی ذهنم مرور کردم ...