درونِ چشمانش

درون مغزی های یک ذهن آشقته

درونِ چشمانش

درون مغزی های یک ذهن آشقته

درونِ چشمانش

درونِ چشمانش غمی بود انگار ،
همان لحظه که نگاهش میکردی میمرد !
ظریف ، نازک ، شکستنی ...

پیام های کوتاه
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶ , ۲۰:۵۱
    =))
  • ۴ ارديبهشت ۹۶ , ۲۲:۲۳
    Or ...
  • ۲۵ بهمن ۹۵ , ۰۸:۲۶
    برفی
آخرین نظرات
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶، ۲۲:۴۳ - محمد روشنیان
    :)
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶، ۲۱:۱۰ - قالب بلاگ رضا
    چرا؟

چشمانش را بسته بود و آسمان مدهوش ...

دوشنبه, ۶ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ب.ظ

یادم نمی رود 

 چه دلنشین بود دنبال کردن تاب بلند مژه هایت

وقتی نشسته بودی و آسمان بود سخت مدهوش  ... 


یادم نمی آید

هوا گرفته بود یا دل باز ، شب بود یا روز ، تاریک بود یا روشن ... 

فقط خطِ دقیقِ ابروانت بود و تناسبِ زیبایِ چَشمانت

و پلک که بهم میزدی ، رقصِ مژه هایت ... 


اگر روز بود ، 

حتما نور با جفت تیله یِ درونِ چشمت بازی میکرد

و اگر شب بود ، 

حتما برقِ چشمانت ، پرده ی تاریکیِ آسمان را کنار میزد و ماه را رو سیاه میکرد ...


گفته بودم چشمانت قاب شده بر سر در ذهنِ من ، نور چشمم ،

اگر چشمانت را ببندی به روی ـم ، اگر پرده بیندازی بر رویِ خورشیدِ روزگارم

آن وقت سیاهی ـست که میگیرد جهانم را !

چشمانم پر از جوانه هایِ درد میشود و شکوفه های تاریکی ، هیچ نمیبینم ...





یادم نمی رود 

همانجا که نشسته بودی که یادم نمی آید شب بود یا روز ،

چشمانت را بستی ... 

و آسمان بود سخت مدهوش !


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۰۶
Llámame Vida ❄

نظرات  (۱)

چقــــــــدر قشنگ بود:)
پاسخ:
:)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی