درونِ چشمانش

درون مغزی های یک ذهن آشقته

درونِ چشمانش

درون مغزی های یک ذهن آشقته

درونِ چشمانش

درونِ چشمانش غمی بود انگار ،
همان لحظه که نگاهش میکردی میمرد !
ظریف ، نازک ، شکستنی ...

پیام های کوتاه
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶ , ۲۰:۵۱
    =))
  • ۴ ارديبهشت ۹۶ , ۲۲:۲۳
    Or ...
  • ۲۵ بهمن ۹۵ , ۰۸:۲۶
    برفی
آخرین نظرات
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶، ۲۲:۴۳ - محمد روشنیان
    :)
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶، ۲۱:۱۰ - قالب بلاگ رضا
    چرا؟

سیاهیِ چشمهایم د ر د میکند.!

يكشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۴ ب.ظ

دنیا با دنیا.، پر از اتصال است میانِ من و تو.... 

تویی که در واقع وجود نداری 

فقط یک تصور گمناک از یک شخصیت هستی که من برای خودم زنده اش کردم.! 


میدانی از تو ناراحت نمیشوم.، روحم به درد نمی آید

تو داری خودت را بروز میدهی.، کاری که من یا هر آدمی میکند.... 

در واقع با هر بار تاباندن پرتویی از خودت متذکر میشوی که این سوم شخص مفرد که جلویت ایستاده.، آن دوم شخص مفردی که ذهنت خلقش کرده نیست.!

در واقع این پرتو های معمولی برایِ من شعله میشوند و دل و جانم را میسوزانند....


مغز من استیل کولین خود را انتخاب کرده است.! 

مثل معتاد ها تصمیم به ترک میگیرم هر بار

و هر بار کور تر میشوم و کور تر تا اینکه دست میکنم در یک زخم قدیمی.، درد کهنه را تازه تر میکنم....

- من دست میکنم در تو.! شورانگیز -


نفهمیدم این بار چرا قبل تصمیم و عملِ [ همیشه ] نصفه'نیمه ـم سیاهی چشمانم بیشتر از همیشه درد گرفته است.، جوری که انگار با خبر از قطعیت بیشتر از " همیشه " ـم شده است....


تا که این درد به پایان برسد ...! 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۰۳
Llámame Vida ❄

نظرات  (۲)

وی عار لوکینگ فوروارد تو ایت تا که این درد به پایان برسد ...!
پاسخ:
چقدر غلط داشتم چجوری خوندی.؟ :/
کلماتی که معمولن بلغور می کنی رو بلدم : دی

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی