درونِ چشمانش

درون مغزی های یک ذهن آشقته

درونِ چشمانش

درون مغزی های یک ذهن آشقته

درونِ چشمانش

درونِ چشمانش غمی بود انگار ،
همان لحظه که نگاهش میکردی میمرد !
ظریف ، نازک ، شکستنی ...

پیام های کوتاه
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶ , ۲۰:۵۱
    =))
  • ۴ ارديبهشت ۹۶ , ۲۲:۲۳
    Or ...
  • ۲۵ بهمن ۹۵ , ۰۸:۲۶
    برفی
آخرین نظرات
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶، ۲۲:۴۳ - محمد روشنیان
    :)
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶، ۲۱:۱۰ - قالب بلاگ رضا
    چرا؟

بیا تمام کنیم این بی انتها را.!

دوشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ب.ظ

هرجور حساب کردم.، شاید آغازش معلوم باشد ولی پایانش نامشخص بود.! 


از حرفای گنده که بگذریم.... 

بیا تموم کنیم این بی انتها را.! 

اصلا، اصولا باید ساده باشد کندن یک دندان لق.، ها.؟ 

حتی باعث آسایش هم هست ... 


موضوع سر انتخاب نیست.، 

اینجا.، [ به قول آن دوستمان ] خواستنی در کار نیست.! 

بعضی وقتها اینطور است دیگر.... 

بیا پایان بدهیم به این معده درد هایِ تکراری.، به این عذاب های مضحکِ بی دلیل.! 

یه این هر بار حرفت را ثابت کردن ها.... بیا همه را فراموش که نه.، حداقل بگذاریم کنار و پایان بدهیم به همه خاطره ها.... 

بیا به ساختنِ تازه هاشان ادامه ندهیم.... 

-

من قبول کردم که روباهم.، روباه ها همیشه طرف رونده شده ی داستان ها بودند.... 


[ آخر این داستان ویدا تمام شد. ]


دیگه بیا جمع کنیم داستان روباه و فلان رو :)

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۰۴
Llámame Vida ❄

نظرات  (۲)

داستان روباه و فلان ..
مثه داستان ِ موسا و شبان ِ ؟ : /
دیگه بهت نگیم روباه ینی؟ حیوون دیگه ای در نظر داری؟
مارمولک؟ : /
پاسخ:
دیگه منو نمیبینید که بخواید هم صدا بزنید :)
عاها داری میری به سلامتی؟
ردیفه .. برو .. دست خدا به همرات
سوغاتی بیار

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی