درونِ چشمانش

درون مغزی های یک ذهن آشقته

درونِ چشمانش

درون مغزی های یک ذهن آشقته

درونِ چشمانش

درونِ چشمانش غمی بود انگار ،
همان لحظه که نگاهش میکردی میمرد !
ظریف ، نازک ، شکستنی ...

پیام های کوتاه
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶ , ۲۰:۵۱
    =))
  • ۴ ارديبهشت ۹۶ , ۲۲:۲۳
    Or ...
  • ۲۵ بهمن ۹۵ , ۰۸:۲۶
    برفی
آخرین نظرات
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶، ۲۲:۴۳ - محمد روشنیان
    :)
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶، ۲۱:۱۰ - قالب بلاگ رضا
    چرا؟

۱۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

اگر هرکس در آسمان ستاره ای داشته باشد ،
ستاره ی من حتما سرد و بی روح و تاریک است ...
#صادق هدایت
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۰۱
Llámame Vida ❄
برف که میبارد یادم می افتد چقدر دل تنگم ...

گوشی مو تحویل حضرات مدرسه دادم ! الان همین پست های پیامکی یا هرچی که اسمش هست برام مونده و یه نوکیا ...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۲۶
Llámame Vida ❄

خواستم بگویم خودم دو دستی گوشیم را تحویل مدرسه دادم گفتم اصلا برای خودتان ...

یک گوشیِ از دنیا عقب مانده - اگر مشکلی نباشد - فردا به دستم میرسد .


احساس سبکی خاص و منحصر به فردی دارم ، میدانی ؟

مثلا روز تولدم به پایان رسید و تغییر خاصی حاصل نشد !

فقط حالا ، حالم از تولد هم بهم میخورد !

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۵:۲۹
Llámame Vida ❄
به یه چنل نیاز دارم  ... که دیلیت نشه !
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۱۴
Llámame Vida ❄

میگویند جهان رو به انبساط است

کدام نظریه بود که میگفت : اگر جهان  منقبض شود ، زمان به عقب بر میگردد .، نمیدانم ولی هی به ذهنم میارد که بگذار زمان به عقب برگردد شاید خدا دست هایش را بشوید و تصمیم تازه ای بگیرد ...


داشتم فکر میکردم چقدر پدیده های تصادفی و آشوب واری در اطرافم هست ، چقدر همه چیز آشفته ست !

ولی همه برای دنیای انسان هاست ...

در طبیعت هیچ کدام را نمیبینم

اینجاست که مو بر تنم میایستد !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۳۰
Llámame Vida ❄

وقتی ویدا دعوتتون میکنه به تولدش.، بپیچونید

ویدا خیلی دوست داره.! 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۲۵
Llámame Vida ❄

بی انتها نوشته های نوت - 0


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۰۴:۱۳
Llámame Vida ❄

فکر میکردم خیلی آسون تر از این ها باشه :))

چرا؟ 

چرا؟ 

چراااا


-

جالبه،که، تو وبلاگ خودم حرف مستقیمم رو نمیتونم بزنم

باید یه تغییراتی بدم ... 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۰۳:۴۵
Llámame Vida ❄

همیشه پیش خودش.، درونِ چشمانش غمی بود انگار

همان لحظه که درونش نگاه میکردی میفتاد و میمرد.! 


امروز صبح که هی پاشدم و دیدم باز هم میتوانم بخوابم.، 

با این فکر صبح را آغاز کردم که

وقتی لیست پیژامه-تولد-پارتی [ ! - اگر معنی ای هم بدهد ] ، دیدم چقدر زیاد

شدن آدم هایی که خواستم با لباس راحتی کنارشان بنشینم

فیلم ترسناک ببینم و پفک بخورم ! 

شاید آدم واره های مدرسه کمتر از مهربان آدم های آنجا شدند.، نمیدانم.... 


به هر حال انگار به انگارم نیست که دوتا آزمون پشت هم دارم =)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۲۹
Llámame Vida ❄

دو هفته دیگه تولدمه ._.


همیشه طبق تجربه میگم اه بیخیال تولد هر فلان دیگ

بعد دو هفته مونده میشینم براش برنامه‌ریزی میکنم! 


به هر حال 

یه هفته زودتر تولد میگیرم.! 

دو هفته زودتر برات کادو خریدم.!! 


+ گفتم پیش خودم - به خودم - یه پایان بی انتها داریم... 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۳۹
Llámame Vida ❄